خدا به بشر پشت کرده است؛ رو برگردانیده است. همه… همگان را زشت و دنی میبینم. همگان را مخرۤب، ویرانگر و نابودکننده میبینم؛ همه دچار جنون نابودی شدهاند. اولین داستانی بود که دو بار مطالعهاش کردم. یاد لایوی (همان پخش زندهی خودمان در اینستاگرام :/) میافتم که چندی پیش محمود …
بیشتر بخوانید »برای زمانسنجی بهتر – perfect timing
ما مسئله «کی (when)» را به اندازهی مسئله «چه چیزی (what)» جدی نمیگیریم.«دنیل اچپینک – کتاب کِی» به این سوالها فکر میکنم. کاملا علمی هستند، اما دلیل مشخصی دارند. چرا باید از رفتن به بیمارستان ها در عصر (ساعت ۱۴ تا ۱۷) خودداری کنیم؟ چرا در نسخههای پزشکان، تجویز آنتیبیوتیک …
بیشتر بخوانید »«جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی – مرگ یک رؤیا
در کتابفروشی سطح شهرم میچرخیدم. با فروشندهاش رابطه عاطفیِ عمیقی دارم. احمدآقا مرا میشناسد و صمیمی برخورد میکند. برای تنوعش هم که شده سری میزنم به فضای کتابفروشی و نگاهی ارزانی میکنم به کتابهای چیده شدهی گلهبهگله روی قفسهها. در کتابفروشی مبین، میتوان روی میز و صندلی کنار قفسهها نشست. …
بیشتر بخوانید »جای خالی سلوچ – خشتی که کج نهاده شد
از یک چیزی خیلی سریع میپرم و یک راست میروم سراغ اصل مطلب. همین اول کار که سخن دارد جان میگیرد و کلام منعقد میشود، یک نکته تکراری به یادم میآید. بیجانبداری و بیحاشیه. اینکه تابحال با همه آثاری که از ادبیات داستانی خواندهام (که دست بر قضا زیاد هم …
بیشتر بخوانید »قدم دوم معنایابی در زندگی(قسمت ۲): اوضاع خیلی خراب است! – رنج پایدار
با ارزشترین و مهمترین چیزها در زندگی، ذاتاً ماهیتی غیری تعاملی دارند.ارزشهای اصولیِ فردِ بزرگسال بیقیدوشرط اند، یعنی از هیچ راه دیگری دستیافتنی نیستند و خودِ آنها مقصود و هدفاند. چشمبسته وارد دنیای پرفضیلتِ بزرگسالی شدن نهتنها مستلزم تحمل رنج است بلکه مستلزم شجاعت برای رها کردنِ امید و میلِ …
بیشتر بخوانید »قدم دوم معنایابی در زندگی(قسمت ۱): اوضاع خیلی خراب است
هدف از نوشتنهای اینجا از این و آن، بررسی طرز فکرهاست. نه لزوما رسیدن به طرز فکری مطلق. بررسی میکنم و کنکاشت. هر جایی که قلاب ماهیگیریام گیر کرد، مهم نیست! مهمتر از همه، همین بررسی نظرهای دیگران است. +بد نیست سری به نقشه راه رسیدن به معنای زندگی بزنید. …
بیشتر بخوانید »عادت،عشق را میکشد
مِرگان در هر قدمی که برمیداشت، هر نفسی که از سلوچ دورتر می شد، احساس میکرد بار دیگر هزار فرسنگ به او نزدیک و نزدیکتر می شود. چقد دور؛ چقدر دور از هم شب و روز گذارنده بودند! آی… که زندگانی چه جور تلف میشود!((جای خالی سلوچ. محمود دولتآبادی)) بالاخره …
بیشتر بخوانید »در هم تنیدن با یادگیری عمیقتر
افراد زیادی هستند که این روزها، برای بهبود یک مهارت، شناخت خود، یا خلق یک تغییر، به کتابخوانی رو میآورند. حقا که مسیر درستی هم انتخاب کردهاند اما هر کاری چهارچوبهایی دارد و باید و نبایدهایی. بهتر است باید و نباید ننامم این کارها را. توصیههایی هستند که میتواند مثل …
بیشتر بخوانید »ابنمشغله- فرزند خواندهی رنج
کلمهای به بلندای ((زندگی))! گاهی دقایقی طولانی همه چیز را کنار میگذارم، نگاهی به دیوار سفید و خالی روبهرویم میاندازم و بدون پلک زدنی به این کلمه (زندگی) مینگرم. میاندیشم به معنایش، به چیستی زندگیام، به چراییاش، به خیلی چیزهایش که اگر قرار باشد دل و رودهی فکرهایم را اینجا …
بیشتر بخوانید »رمان کلیدر- یک شاهکار شیرین
در سالهای دبیرستان بود که جرقهای برای خواندن این رمان بزرگ در ذهنم زده شد. گاهی جرقههای کوچک، حرفهای کوچک، عشقهای ریز، گرمیهای نچندان سوزدار و پررمق، چنان مؤثر واقع میشوند که از این رو به آن رویت میکنند و بعدها تأثیرات شگرفی در زندگیات میگذارند. یک دبیر ادبیات، یک …
بیشتر بخوانید »