
للحق…
پیش از همه چیز، خوشحالم که میزبان شما در این صفحهی معرفی هستم. امیدوارم از اندک زمانی که اینجا سپری میکنید، لذت ببرید.
وقت را غنیمت میشمرم.
مینویسم.
از هر آنچه در طول زمان برایم به اثبات رسیده و دارد میرسد.
نوشتن از خود، برخی جاها شیرین است و برخی جاها تلخ! همینکه بدانی داری به مرز شعار دادن نزدیک میشوی و آنی نیستی که ادعا میکنی، تلخ و نچسب میشود و زهر میشود به جانت. نزدیکی حرف و عمل، کاریست بس دشوار که آرام آرام رخ میدهد.
باری. نوشتن از خودم مرا دوباره به خودم برمیگرداند تا آنی را بگویم که هستم. رک؛ راست؛ صادق.
با نوشتنهایم، رکبی میزنم به خودم تا ببینم چند مرده حلاجم.
جایی به اهمیت معرفی خودم پی بردم که در گروه کوچکی از اعضای متمم عضو شدم. تشکیل آن گروه برای خودش ماجرایی دارد.
بچهها خود را به یکدیگر معرفی میکردند بلکه نخی برای اتصال به همدیگر پیدا کنند. و من مات و مبهوت جزئیات معرفیشان.
مشخص بود چقدر درمورد ویژگیهایشان دید شفافی دارند. بیشک این خودشناسی، ارزشمند است.
در معرفی خودم ناتوان بودم.
آنجا بود که تصمیم گرفتم مجددا دستی بر سر و روی این صفحه بکشم . با جزئیات بیشتری خودی نشان دهم. حتی همین الان که این صفحه، ۳۰مین بازبینی خود را پشت سر گذاشته!
شفافتر مرا بشناسید.

آذر سال ۱۳۷۷ بود که در مشهد چشم به دنیای جدیدی باز کردم. با همه سختیهایی که یادم نمیآید چقدر بود. خدا را شکر که در دوران کودکی آدم نه شعور دارد و نه درد را میفهمد. حالیات نمیشود کجایی و چه میکنی.
بزرگ و بزرگتر شدم و قد کشیدم.
فکر و خیال، همپای قد و وزن، شاخ و بال گرفت. کنجکاو شدم در مورد خودم. میخواستم تکلیفم را با خودم مشخص میکردم که چه میخواهم از هر آنچه هست و نیست.
بزرگتر شدم و در ۱۹ سالگی، یعنی مهر سال ۹۶، پا به دانشگاه گذاشتم. این روزها، چهارمین سال تحصیلم را در رشته پزشکی پشت سر میگذرانم. دانشگاه علوم پزشکی بیرجند. جایی که تابحال نصف مسیر تحصیلم را در آنجا سپری کردهام.
حرفهای زیادی درمورد پزشکی دارم که اگر عمری باشد از آنها خواهم نوشت.
به گمان من، نظام آکادمیک آموزش پزشکی به قدری ناتوان است و پوچ که امیدی به آن برای تربیت یک شخص حرفهای نیست.
گاهی باید راهت را از دانشگاه جدا کنی.
فهمیدهام که پزشکی از جنس علم (science) است. سوای از دانش (konwledge)، فاکتورهای دیگری هم برای یک دانشجوی پزشکی مهم است که تفکر نقادانه (critical thinking)، مهارت حل مسئله، مذاکره، تفکر سیستمی و تصمیمگیری (decision-making) و برقراری ارتباط درست و مناسب (communication)، گروه کوچکی از این مهارتهاست.
قصد دارم در آینده نزدیک و با آگاهتر شدن از آنها، بیشتر درمورد رشتهام پزشکی و چالشهای یادگیری در آن بنویسیم.
اینجا، همچنین جایی برای ثبت خاطراتم از اتفاقات بیمارستان خواهد بود.
کمی از رشته حرفهایام فاصله میگیرم.
بحث را شخصیتر میکنم.
بگذارید در ابتدا کمی از علایقام بگویم.
دولتآبادی که در کلیدرش مینویسد: ((هر آدمی چیزهایی را در این دنیا دوست دارد. من هم مثل هر آدم دیگری چیزهایی را دوست میدارم. در حقیقت اگر دوست نداشته باشم، نمیتوانم زندگی کنم.))
معتاد به خوردن حداقل دو لیوان چای گرمِ با نبات در روز هستم. قهوه نمیخورم. شاید به مراحل دم کردناش عادت ندارم. غالب موارد هم روال زندگی بدین صورت است. بیشتر با چای حواسم را پرت میکنم از ناملایمات و بدقلقیهای زندگی. سر چای خوردن که میرسد، زبانم درازتر از قبل میشود. حرف، حرف میآورد.
اینجور وقتها در کنار لیوان چای، نوشتن و گوش دادن به موسیقی هم عرض اندام میکند.
کتابخوانی هم که همیشهی خدا حرف اول را میزند. برای من، کتابها، مناظری هستند که با دیدنشان انرژی میگیرم و نفسی تازه میکنم. استعدادیابی متمم به من کمک کرد تا بپذیرم علاقهام به کتابخوانی و تحلیل متنها، طبیعی است و باید جدیتر بگیرمش.
مدتیست که به خطاطی علاقهی شدیدی پیدا کردهام. راههای تازه را امتحان میکنم. خطاطی هم از این راهها بود. تجربه دلنشینی است.
- برای پیشرفت، در رشته تخصصیام پزشکی و غیرتخصصی، دنبال فرصتهای مختلفام.
- رشد فردی و بهبود نقاط ضعف شخصیتی را در اولویت دارم. معتقدم گاهی زود دیرمیشود. باید به فکر بود و نگاهی به آینده داشت. در دم زندگی کردن بدون دودوتا چارتا کردن آینده، کمی برایم سخت میشود.
- در متمم به دنبال گمشدهام هستم. موزهایست این متمم برای خودش! سری به آن بزنید.
- بدنبال پرورش تسلط کلامی، حمایت اجتماعی، مهارت یادگیری در متمم هستم. با درسهایی از دورههای MBA مثل یادگیری، تصمیمگیری و مدل ذهنی از متمم سر کیف میشوم!
- بدنبال تحقق بخشیدن به این سخن محمود دولت آبادی هستم که میگفت انسان عبارت است از اندیشه،کار و تأثیرگذاری.
- وبلاگ نویسی میکنم تا به خودشناسی بیشتری برسم. علایق دفنشدهام را دوباره زنده کنم. جان ببخشم بهشان. یادگیریام را عمیقتر کنم.
- دارای شخصیتی برونگرا. امان ازین برونگرا بودن و نتوانستن زبان به کام گرفتن! هرچند که برونگرایی توجیهکنندهی پرحرفی نیست. ولی غالبا پرحرف هستم و ناتوان از سکوت.
- بشدت دوستدار مطالعه و کسانی که با کتابها زندگی میکنند. با کتابخوانها ذوق میکنم.
- آثار دولت آبادی، آن شورِ دلربایم در زمینه کتابهای ادبی است. البته «سایه» هم عزیز است. ابتهاج! کنار اینها، به قلم رضا امیرخانی و استاد شفیعیکدکنی هم علاقهمندم.
- به چالش کشیدن اعتقادات شخصیام جزو علایق همیشگیام بوده و هست.
همه چیز را مدیون متمم هستم.
میتوانید از طریق این لینک به پروفایل من در متمم دسترسی داشته باشید.
+شاید خوشتان بیاید:[متمم، دایهای مهربانتر از مادر – لذت همنشینی با سایت متمم]
این وبلاگ چه مسیری را طی میکند؟
بخشی از یادگیریام از میسر همنشینی با انسانهای خوشفکر میگذرد. مثل مرور کامنتها و نقل قولهاشان. به کمک این وبلاگ، در پی شناخت انسانهایی هستم که در مسیر فکری مناند. دوستی و همکاری با آنان جزو ارزشهایم در زندگیست. این وبلاگ جایی برای نوشتن و یادگیری بیشتر است.
این وبلاگ، منبری برای وعظ و نصیحت نیست. خودنگارههاییست که حاصل دست و پا زدن من در گمراهیهای زندگیست.
گاهی هم از موسیقیهای مورد علاقهام حرف میزنم. سلیقهام را با موسیقی اروپا امتحان کردم ولی خیلی جذبش نشدم. اما صدای شجریان و افتخاری و شهرام ناظری و تار لطفی و موسیقی سنتی ایرانی، همان گمشدههای من در جهان موسیقی هستند.
+بد نیست ببینید:[چرا با موسیقی آرام میشوم؟]
+بد نیست ببینید:[چرا به “مهارت یادگیری” نیاز داریم؟]
راههای ارتباطی با من
مسلما هیچ چیز به اندازه گذاشتن کامنت در پستها به من انگیزه نمیدهد. از اینها گذشته کیفیت انواع گفتگوها، از مسیر کامنتگذاری به مراتب بیشتر از سایر روشهاست. علاوه بر کامنت در هر پست، از قسمت ارتباط با من میتوانید حرفها، سخنها، بد و بیراهها و خوشوبشهایتان را ایمیل کنید و من جواب خواهم داد :))
اما همانطوری که گفتم، در اینستاگرام هم مدتی است فعالم. آنجا هم پلی است برای ارتباط!
استوریهایی تحت عنوان «کاغذبازی»، هر پنجشنبه میگذارم. متنهایی کوتاه و جذاب از کتابهای خوانده شدمام.
میتوانید از اینجا پروفایل من در اینستاگرام را مشاهده کنید.
پیروز باشید و برقرار.
محمدجواد یعقوبی. نصف شب. ۷ فروردین ۱۴۰۰.