چندیست که فصل ۲ این سریال را تمام کردم. و این روزها، منتظر آمدن فصل ۳. تا ببینیم کارگرداناش چه آش دهنسوزی برایمان ترتیب داده. آیا به داغی فصلهای ۱ و ۲اش خواهد بود؟ باید صبر کرد و دید:))
با حرص و ولع، ۲ فصل از سریال را تمام کردم. ۱۸ قسمت. ۱۰قسمتی فصل ۱ و ۸ قسمتی فصل ۲.

خیلی فیلمبین نیستم. برخلاف برخیها که فیلم و سریال، مکمل ویتامینیشان در زندگیست! مثل هوایی که بخواهند نفس بکشند و اگر ازشان بگیریاش، خفه میشوند. ولی باز هم دم بچههای دانشگاه گرم! با ورود به دانشگاه و آشنا شدن با دوستانی که خوراک روزانهشان فیلم و سریال بود، من هم شیفته فیلم و سریال شدم. افرادی که شب را با فیلم به صبح میرسانند و صبح را با فیلم به شب!
این روزها در دنیای فیلم و سریال، بیشتر گرایشام به سریالهایی مانند Dark است که دیدنشان کم از خواندن کتاب و غوطه خوردن در آن نیست.
اصولا دنیای هنر، دنیای گستردهایست. آلن دوباتن در کتاب اضطراب جایگاه و کتاب هنر همچون درمان، گریزی به مسئله هنر زده. با دید فلسفیاش کاربردهای هنر را بررسی کرده و برای خوانندگان مشتاقاش نوشته است.
هنر، چیزی است که ما بعنوان یک انسان به آن نیاز داریم. چیزی که نبودش لطایف روحی و مهربانی را میکُشد. هنر باید باشد تا مثل یک ترموستات، تعادل روحی ما آدمیان را حفظ کند. کار هنر، چیزی جز زنده کردن هر چه بیشتر اخلاقیات انسانی و روحیات لطیفش نیست. در عصری که احساسات، رو به مردن میرود. عصری که انسانیت دارد زیر بار انتظارات سنگین له میشود. اخلاقیات به حاشیه میرود. گویا با کشتن اخلاقیات، راحتتر میشود به زرق و برق زندگیها جلا داد.
با خواندن یک شعر از هوشنگ ابتهاج، گوش دادن قطعهای از موسیقیهای شوپن یا بتهوون یا لطفی، دیدن یک تابلوی دلنواز نقاشی شب پر ستاره (The Starry Night) از وینسنت ونگوگ، سینما و دیدن فیلم و سریالهای گوناگون، همه و همه در لطیفتر کردن روح و جان ما مؤثر است. به آنها نیاز داریم. به هر شکلی از هنر.
باری، مدتی در فکر و اندیشه سریال dark گذشت. سریالی آلمانی. ۳ فصل و پر از مفاهیم داغ علمی و ترکیب فلسفه زندگی با نظریات اینیشتن و فیزیک.
داستان این سریال، چیزی از جنس جهانهای موازی و سفر در زمان است. سفر در زمان و جهانهای موازی را آنچنان به زیبایی به تصویر میکشد که با پوست و خونت لمسش میکنی. حساش میکنی. آن را با مضامین زنده زندگی میتوانی درآمیزی. زندگیات را میتوانی طور دیگری تفسیر کنی.
جریان سریال
جریان سریال در نوع خودش منحصر بفرد است.
ماجراها حول یک حلقه از اتفاقات در یک بازه ۳۳ ساله رخ میدهد. عدد ۳۳ هم در اینجا توجیه جالبی دارد.
هر ۳۳ سال، ماه و خورشید و نظم کائنات، به سرجای اولاش برمیگردد. مثلا شنیدهاید که میگویند ۳۳ سال دیگر شروع ماه رمضان به تاریخ شمسیای برمیگردد که امسال شروع شده. زیرا سال قمری کمتر از سال شمسی طول میکشد. پس هر سال که میگذرد، مناسبتهای قمری، مقداری در تقویم شمسی عقبتر میآید. مثلا گاهی محرم میافتد وسط تابستان و یا گاهی وسط زمستان!
حین این بازه ۳۳ ساله، در سریال، اتفاقاتی رخ میدهد. بهتر است بگویم سلسلهای از اتفاقات. که هریک،علتی برای دیگریست. به هم متصلاند. با پایان یافتن هر دوره ۳۳ ساله، در ۳۳ سال بعدی، اتفاقات از اول رخ میدهند با یک الگوی مشابه. با آدمهایی متفاوت از آدمهای نسل قبل. ولی فرزندان همان آدمها.
بعنون یک پیام بازرگانی:
( شجره نامه سریال را جلوتر گذاشتهام! نسل اندر نسل، در بازههای ۳۳ ساله گنجانده شده. عکسهایی که کنار هر کاراکتر میبینید، عکسهایی مربوط به گذر سن آنان در بازه ۳۳ ساله است. مثلا عکسی که پیرتر است، ۳۳ سال بیشتر از عکس جوان همان کاراکتر دارد)
مثلا اکنون پدرم را در آغوش میگیرم، در جهان موازی که هماکنون در جریان است، ۳۳ سال دیگر، فرزندم مرا که پدرش باشم، در آغوش میکشد.
گیج نشوید! هنوز برای گیج شدن از داستان سریال زود است. بگذارید آنی را بگویم که در سریال رخ داد:
اتفاقاتی که در ۱ ژانویه سال ۱۹۸۶ رخ میدهد، مشابه همان الگوی اتفاقها، با انسانهایی ازهمان نسل در سال ۱ ژانویه ۲۰۱۹ رخ میدهد. و مشابه همان در ۱ ژانویه سال ۱۹۵۳ هم رخ میدهد. حتی یک بازه ۳۳ ساله به عقبتر میرود و در سال ۱۹۲۰ هم اتفاقاتی میافتد که پایهای برای اتفاقات بعدیست.
این توالی زمانی ۳۳ ساله از سال ۱۹۲۰ و سپس ۱۹۵۳ و سپس ۱۹۸۶ و سپس ۲۰۱۹، داستان این سریال را تشکیل میدهد. همزمان با زندگی انسانها در سال ۱۹۸۶، انسانهایی هستند که در سال ۲۰۱۹ مشغول گذران زندگیاند. فرزندان انسانهای سال ۱۹۸۶ ادامهدهنده نسل آنان در سال ۲۰۱۹ هستند. و این میشود همان مفهوم جهان موازی. اتفاقاتی همپای هم. در راستای هم. مرتبط با هم.
هنر کارگردان، نشان دادن منظم و پیوسته اتفاقاتیست که با گذشت زمان در هر یک از این سالها، رخ میدهد. طوری که این جهانهای موازی را باهم درک میکنید و اتفاقات را خودتان بهم ربط میدهید.
شخصیتهایی که در هر یک از این بازههای زمانی ۳۳ ساله زندگی میکنند، در حقیقت در راستای نسلی مشترک هستند. یک دودمانه از انسانها که هر بازه را زندگی میکنند.

جوناس، پسری است که در سال ۲۰۱۹ زندگی میکند و برحسب اتفاقاتی، به سالهای قدیمی (فاصلههای ۳۳ ساله) سفر میکند. اتفاقات جالبی تجربه میکند. شده با بچگیهای پدرش روبرو میشود. گاهی میخواهد دست در اتفاقات رخ داده ببرد و آینده را طور دیگری رقم بزند.
جوناس، در طول این سریال، با صحنههای غمناکی روبرو میشود که دلش میخواهد طور دیگری باشد. مثلا وقتی در زمان سفر میکند، و به گذشته میرود، حسرت خانهاش در همان سال ۲۰۱۹ را دارد. دوست دارد برگردد و به نامزدش، یعنی مارتا، بگوید که دوستش دارد.

کار من اینجا نقد و تحلیل این فیلم نیست. چیز دیگریست.
میشود بال و پر قسمتی از این سریال را قیچی کرد و به قسمت دیگری پر و بال داد. پیامی تازه بدست آوری. پیامی قوی و لبریز از مفهوم. ایدهای که در زندگی عادی ملموستر شود. دیدی تازه به دنیای اطرافات دهد. زندگیات را بهتر درک کنی.
قرار نیست در زمان سفر کنیم. اما میشود از غم جوناس یاد گرفت که از داشتههایمان بیشتر مراقبت کنیم. هرچند اگر غبار عادت و گذر زمان، پوشانده باشدش.
از همه برداشتهایی که میتوان کرد و اینجا نوشت، به ۲ تا از آنها اکتفا میکنم. بقیه را به آینده و پس از دیدن فصل ۳ این سریال، موکول میکنم.
اول از همه
موقعیتهایی بوده که خیلی از ما درآن هستیم و قدرش را نمیدانیم. چطور میشود به ما حالی کرد الانی که هستی را قدر بدان و اینقدر مرکَب روحات را به آینده نفرست. بیاورش افسارش را همین حوالی بکوب.
ویروس کرونا آمد و خیلی از ما را با مرگ همآغوش کرد. نزدیکتر از پیش. ترس ما را برانگیخت. به ما آموخت کسانی که برایشان جان میدهیم، میتوانند اکنون باشند و دمی دیگر نه! هرچند که سرحال و پرانرژی کنار ما ایستادهاند.
این حس و حال برای من هم پیش آمده و این باعث شده به اطرافیانم با شوق وذوق بیشتری نگاه کنم. پرده عادت را کنار بزنم و شگفتانگیز بودن وجود پدر و مادر و برادر و خواهر و دوست و رفیق را بهتر و شفافتر لمس کنم. همین الان وجود داشتنشان را بیشتر درک کنم.
در این سریال، این پیام در چیزی بعنوان سفر در زمان حس میشود. رفت و برگشت انسانها در زمان حس غریبی به آنها میدهد. حسی که فقط علاوه بر فقداناش از راه مرگ، از راه سفر در زمان بدست میآید. سفری به گذشته یا آینده که بدانی دیگر چیزی نیست که قبلا بوده! آنگاه بهتر میشود قدر داشتهها را بدانیم.
پس از اینکه از گذشته یا آینده برگشتی و آن را حاضر یافتی، بهتر از آن استفاده کنی. بهتر به او توجه کنی. سرسری رد نشوی. گرد و غبار گذر زمان را از سطوحش بروبی. با دید تازه ببینیاش. این را در سکانسهایی که کسی به گذشته یا آینده رفته و حسرت شرایط پیشین را دارد، حس میکنید.

به کسی که دوستاش داری ابراز علاقه کنی. راحتتر از قبل. خواه دوست صمیمیات یا خواه کسی که مدتهاست کنارت است و فراموشش کردهای.
به پدرت مادرت حرفهایت را بیان کنی. از ته دل.
به خانوادهات بیشتر از پیش توجه کنی. به افرادی که نزدیکات هستند و با تو دمخوراند.
تو با آنان احساس آرامش میکنی. بیش از پیش.
دوم از همه
نکته جالبی که در این سریال نهفته است، مرتبط بودن همه چیز با همه چیز است.
به قولی دیگر، فرد اول از فرد دوم، به فرد دوم و با فرد دوم است. کاملا هم چیز به هم مرتبط است.
قسمتی از سریال نشان میدهد چطور خودکشی پدر جوناس، باعث رخ دادن اتفاقاتی است که زندگی دیگرانی غیر جوناس را تحتالشعاع قرار میدهد.
این قسمتش مرا یاد درس تفکر سیستمی متمم انداخت که این روزها دارم میگذرانم. اینکه تصمیمات را سطحی نگیریم و آیندهاش را بسنجیم . بدانیم در یک سیستم، همه اجزایش با هم ارتباط دارند و بر روی هم تأثیر میگذارند. هیچ چیز مستقل از چیز دیگر نیست. همه چیز بهم مرتبط است.
+بد نیست ببینید:[متمم، دایهای مهربانتر از مادر – لذت همنشینی با سایت متمم]
به گفتن دو مورد از سریال dark بسنده میکنم. اما با آمدن فصل ۳ و دقیقتر دیدناش، این نوشته تکمیلتر خواهد شد.
چقدر قشنگ 🙂 ..
فصل سوم این سریال هنوز تولید نشده؟ منم ترغیب شدم ببینمش .امیدوارم این پست هم بزودی بروز بشه.
حقیقتش مدت زمانی هست که به اون دو برداشت ،همان نکاتی که از فیلم برداشت کردی، فکر میکنم و روی تصمیم ها و باورهام حتی ،بیش از قبل توجه دارم و سعی میکنم جوری تصمیم بگیرم که حسرت و جبران به همراه نداشته باشه البته که همیشه انسان موفق نیست و در این بین بخاطر کمبود زمان و برای جلوگیری از اشتباه بهتره از تجربیات دیگران بهره ببره ، اما گاهی تصمیم اشتباه گرفته میشه به هر حال.
اون قسمت رفتن به گذشته ! چند روز پیش خیلی بهش فکر میکردم و وقتی این نوشته هارو خوندم برام جالب بود .
مانا باشی.
رعنا؛
ممنون که با این کامنتت دوباره این پست رو به یادم آوردی و قولی که داده بودم رو بهم متذکر شدی.
واقعیتش فصل ۳ خیلی وقته اومده ولی برای نوشتن بهتر درمورد این سریال، شاید نیاز به دوباره دیدن این سریال باشه. و ترجیح میدم زمانی تکمیل کنم این پست رو که یک بار دیگه هم دیده باشمش.
اگر ندیدی، پیشنهاد خوبی هستش قطعا برای دیدن و فکر کردن بیشتر درمورد موضوعاتی که ذهنت رو به چالش کشیدن.
فوق العاده ست 👌🏻😑