اضطراب جایگاه. مقولهای ریشهدار در ذهن مردم. تمایل ما برای تطبیق دادن هر چه بیشتر و بهتر خودمان در ذهن دیگران. اینکه بقیه در مورد شرایط الان ما چه فکری میکند. اینکه جایگاه و موقعیت اجتماعی ما در حال حاضر، با تمامیت ارزشی سایرین یکیست؟
آیا من تحت حمایت دیگران قرار خواهم گرفت؟
این دیگرانی که هی درذهن ما وول میخورند و هی جولان میدهند که هستند؟

در این نوشته، اضطرابی که بخاطر اجتماع بر ما وارد میشود را بررسی میکنم. سری به عللی میزنم که این اضطراب را دوچندان میکند و سپس راهحلهایی که در برابر این اضطراب باید در نظر گرفت.
بیایید سری به عوامل اضطراب آفرین در زندگی بیندازیم.
منشأ اضطرابهای اجتماعی ما از چه برمیخیزد؟
۱-نیاز به عشق
عشق. عشق. عشق. چه معنیها که به ذهن نمیآورد.
عشق را در بین مردم جستجو میکنیم. در روابط مان با بقیه. منظورم از عشق چیست؟ عشق در کجای اضطراب جایگاه خانه کرده؟
اگر فعلا در اینجا، از عشق جنسی دست بکشیم و عشق اجتماعی را هدف قرار دهیم، منظور ما بیشتر نمایان خواهد شد.
خیلی از کارها، برای پر کردن ظرف نیاز به توجه خودمان است. ظرفهایی که پر شدن یک بار دو بارشان از توجه کافی نیست و همواره از خالی بودنشان مینالیم. کافیست ظرف توجه ما پر شود، سریع سر میکشیماش.
ما هر چه که باشیم، ایزوله و بینیاز از نظر بقیه نیستیم. هویت ما در چنگ آنهاست. گرفتار بین طرز نگاههایشان. سخنهایشان. هویت ما اسیر در چنگ آنانست. مثل پرندهای که تازه در دام گیر افتاده و بالبال میزند. دریغ از اینکه راه فراری نیست.
پیش از این، درمورد نیاز ما به توجه مطلبی نوشته بودم. بد نیست نگاهی به آن بیندازید.
+بدنیست ببینید:[دهگانه موفقیت(۸): دل به طرفی عقل به یک طرف- روبرو شدن با ارزشهای نادرست]
۲ -انتظارات
در پستی که تحت عنوان قانون جذب نوشتم، در مورد افزایش بیرویه انتظارات در عصر امروزه حرف زدم. اینکه افزایش انتظارات چطور به وجود آمدند و قانون جذب همچون کودکی از بین اینها برخاست و رشد کرد.
+بدنیست ببینید:[قانون جذب و انتظارات نامعقول در زندگی – از توهم تا واقعیت]
درمورد حسد گفتم. حسدی که نه بخاطر جایگاه بزرگ فردی دیگر، بلکه بخاطر نزدیکی ما به فردی دیگر ایجاد میشود. بگذارید سادهتر بیان کنم. ریشه حسد ورزیدن به کسی، رابطه نزدیک داشتن با اوست! میشود جزو گروه مرجع ما برای مقایسه. مرکز ثقلی برای توجه سرگردان ما.
در عصر کنونی، انتظارات انسانها بطور فزایندهای رو به افزایش است. همچون گیاهی خود رو که کارش رشد کردن است. رشد میکند. رشد میکند. رشد میکند. اما روزی از پا میافتد.
افزایش بیرویه انتظارات، یکهو ما را فلج خواهد کرد.
۳-شایسته سالاری
ارزش انسانها. درمورد چم و خم سنجیدناش…
این روزها، ارزش انسانها با چه مشخص میشود؟
ارزششان شاید از گذرگاه مدرک آنها به چشم بیاید. یا دستاوردهای اقتصادیشان. شاید هم از فرصتهایی که نصیب شان شده و آنها آن را قدر دانستهاند.
این روزها، لیاقت انسانها با موقعیتی که اکنون دارند گره خوره. ز شغل گرفته، تا دانشگاهی که درس میخواند.
کسی که شکست خورده، یعنی لایق شکست خوردن بوده! افراد شکست خورده بخاطر نشدن چیزی نیست که در لاک ناراحتی خود فرو میروند. بلکه شرمیست که از این شکست به آنها القا میشود.
همراه با شکست، بار سنگینی از اضطراب را حمل میکنیم. اضطرابی اجتماعی. از سمت مردم. از سمت ارزشهای حاکم. همان شایسته سالاری.
۴-اشرافیگری
پول! واژهای ۳ حرفی. از وقتی که وارد دنیا شد، خیلی چیزها را زیر و رو کرد. شاید خودش هم زمان تولدش فکر نمیکرد اینچنین خاطرخواه پیدا کند. دویده در رگوپی زندگی روزانه ما. در ملاکها و ارزشها.
این روزها، پول شده معیاری برای صلاحیت اخلاقی. پول، گره خورده با خوشبختی.
کسی که پول بیشتری داشته باشد، از نظر انسانها اخلاقمدارتر و خوشبختتر است. این نظر وقتی بیشتر از همیشه خود را نشان میدهد که فقیری از جلو شما رد شود. شاید در خوب بودناش از نظر اخلاقی و خوشبختیاش شک کنید!
این باوریست که در جامعههای مدرن تزریق شده. باز هم نوعی ارزش در جامعه که شاهدش هستیم.
ارزشی منشأ یک اضطراب.
۵-وابستگی
اضطراب، حاصل جاهطلبیهای معاصر است. وابستگی به چیزهایی که باعث ایجاد مشکلاتی میشوند. وقتی بنایی از پایه لرزان باشد، روشن است اگر ساکنانش احساس آرامشی از سکونتشان نداشته باشند.
وابستگی به شانس، کارفرما، سود کارفرما، وابستگی به اقتصاد جهانی از آن جمله وابستگیاست.
شانس را نمیشود به کل رد کرد. ولی برخی کل زندگیشان را به شانس گره میزنند. برخی هم آنقدر منطقی برخورد میکنند که وجود عوامل خارجی در زندگیشان را انکار میکنند. انگار خودشان باید همه چیز را بدانند و سهمی برای عوامل پیرامونی قائل نیستند. هر دوی اینها کار را سخت میکند.
اقتصاد جهانی هم که حال و وضعاش معلوم است. گهی زین به پشت و گهی پشت به زین! گاهی بر سر رونق و گاهی رکود. برای صدق این ادعا هم کافیست ببینیم که کرونا و محدودیتهایش با اقتصاد آمریکا و سایر کشورها چه کرده.
گزه زدن زندگی و آینده بر هر یک از اینها،خواهی نخواهی اضطرابهایی را به ما القا میکند. و همگی گرفتاریم در این گره زدنها.
——————————————
اینها عواملی بودند که باعث به وجود آمدن حس اضطراب در دنیای کنونی می شوند.
باید با آنان چه کرد؟ آیا راه حلی برای زندگی آسودهتر خارج از غوغای همهگیر جامعه وجود دارد؟
یکی یکی پاسخها را بررسی میکنیم.
شاید یکی از آنها حالمان را در این شلوغبازار بهتر کرد! بستگی به خودتان دارد که با کدام حال میکنید. باید گشت و آنی که باهاش راحتتری را برگزید.
۱-فلسفه
آلن دوباتن، خود از فیلسوفان بزرگ است.
نگاه فلسفی او به موضوعات است که در آثارش موج میزند.
فلسفه، میآید میانهای را بین آنچه از بیرون به ما القا میشود و آنچه ما برداشت میکنیم، ایجاد میکند. این میانه چیست؟ همان منطق! عقل.
فلسفه معتقد است که آسودگی در زندگانی، برخاسته از جایگاه من نیست. بلکه بخاطر داوری شخصیام از جایگاهم است. به عقیده فلسفه، احساسات را با عقل و منطق میتوان به جایگاه بالاتری ارتقا داد. فلسفه بیش از هر چیز، ما را به تعقیب نشانههای درونی آگاهی، هدایت میکند. آن چیزی که در دالانهای درونی ذهن ما جا خشک کرده. درونیات.
هرچند در مورد این نظر فلسفه، کتاب ذهن درستکار از جاناتان هاید به مقابله برخاسته و معتقد است ما انسانها بیش از همه چیز تحت تأثیر احساسات خود قرار میگیریم. نمیتوان با فرمان عقل و منطق بر آن چیره شد. اما همه اینها نظراتیست از دید نویسندگان مختلف.
همهشان ارزشمند و قابل گوش دادن.
۲-هنر
کتاب هنر همچون درمان. دروازهای برای شناخت بهتر هنر و هدفاش. از کتابهاییست که دید مرا نسبت به جایگاه هنر عوض کرد.
هنر از آب هم شفافتر و زلالتر است.
موسیقیاش میدود به رگهای دست و پایت. به رگهای دل و جان.
+بدنیست ببینید:[سهتار زنی و خوانش محمدرضا لطفی- از کفم رها شد قرار دل]
موسیقیاش گوش را نوازش میکند.
نقاشیاش دل و چشم را صیقل میدهد.
هنر، با نشان دادن قسمتهایی از عواطف که فراموش شدهاند، آنان را به یادمان میاندازد. عواطف انسانی ما را به لطافت میکشد.
از تراژدیاش، همدردی با شکستخوردگان عایدمان میشود. از کمدیاش، بیان شوخ و سرشار از خندهی ضعفها و انتقاد از اهالی قدرت.
هنر، بخصوص موسیقی، چیزهاییست که از وقتی وارد زندگیام شده، زندگیام حال و هوای دیگری دارد. تو گویی با گوش دادن قسمتی از یک موسیقی لطفی، از زمین و زمان کنده میشوی.
mirzamozen · Bikhod Shodeh | M. R. Lotfi | بیخود شده | محمدرضا لطفی
برای آشنایی بیشتر با هنر وقت بیشتری باید گذاشت. مهم نیست چه نوعی از هنر. هر هنری که با پوست و گوشت ما هماهنگتر است.
ما به آن علاقه داریم. لزومی ندارد بقیه هم خاطرخواه آن باشند. شکسپیر، جملهای زیبا در باب موسیقی دارد:
آنکه نه بهرهای از موسیقی دارد و نه هماهنگی نغمههای دلنشین دگرگونش میکند، به کار خیانت، نیرنگ و فساد است.
ویلیام شکسپیر
۳-سیاست و راه و روش زندگی
ارزشهای هر جامعه مانند آب شناورند. در هر عصر و دورهای. ارزشهایی که در ایران ۱۰۰ سال پیش حاکم بوده، با آنهایی که امروزه حاکم است از زمین تا آسمان فرق کردهاند. حتی ارزشهای یک نسل با نسل پیشین هم فرق دارد. بخاطر همین است خیلی وقتها، پدر مادرها فرزندانشان را درک نمیکنند و بر سر دوراهی انتخاب فرزندان و نظر شخصیشان میمانند. برخی به فرزندانشان تکیه میکنند، برخی نه!
همانطوری که پیشتر از این گفتم، پول و ثروت، گاهی با چیزهایی عجین شده است. چیزی مثل اخلاقیات و خوشبختی.
شاید کسی زیرسایه پول و ثروت، هزاران قانون شکنی را انجام دهد. میتواند هم آدم خوبی باشد! پس اینکه پولدارها ارزش همنشینی بیشتری از فقیران داشته باشند، میتواند ریشه در همین عجین شدن پول با اخلاقیات باشد.
اما چه باید کرد با این باورها و ارزشها؟
زیر سؤال بردن ارزشهایی که تحت تأثیر قوم و قبیله و فرهنگ شخصی ما به ما رسیده!
باید بدانیم آنها وحی مطلق نیست. یک ایدئولوژی حاکم که خیلیها از آن نان میخورند، ساخته و پرداخته گروهیست که ادعا میکنند این طرز فکر، کاملا طبیعیست. ولی در باطن این ایدئولوژی، تعصب است که خودنمایی میکند.
وقتی اصلی را قانون طبیعی بدانیم، مسؤلیت هر رنجی که در پیاش میآید به عهده خود ماست نه چیز دیگر.
دانستن تغییر پذیر بودن اصول، میتواند راهی برای مقابله با ارزشهای اشتباه حاکم بین مردم باشد. اینکه راه خود را از آنها جدا کنی و از متفاوت بودن خود شرمسار نباشی.
۴-دین
درمورد دین حرفها و نقل قولهایی زیادی برای گفتن هستند.
برخی دین را توهمی بیش نمیدانند و از مخالفان سرسخت مکاتب دین و پیامبری هستند.
برخی دیگر نیز برایش جان میدهند و در برحق بودنش هیچ شکی ندارند.
برخی هم پاورچین پاورچین در این مسائل فکر میکنند و با احتیاط بیشتری قدم برمیدارند. نه رد میکنند و نه تأیید.
با وجود این گوناگونیها، چیزی بدیهی وجود دارد که کمتر کسی منکر آنست.
دین، باعث ایجاد همکاریهایی بین انسانها میشود. سرودهای مذهبی که در کلیسا خوانده میشود، نمازهای جماعت مسلمانان، مناسک مذهبی که مسیحی و اسلام و… همهشان نمودهایی از این همکاری نوع بشر با همدیگر است. برخی دینها، از جمله مسیحیت با رقص و پایکوبیهای دستهجمعی احساس جزء از کل بودن را به انسانها القا میکنند و انسانها حس بهتری دارند. در آمیختگی معماری و نقاشی با اماکن مذهبی، همراه با موسیقی و سایر جنبههای هنر مذهبی، علت بر جان نشستن و آرامشبخش بودن خیلی از دینها بوده و هست.
در اسلام، مسیحیت، زرتشت، معمولا زیباترین و مجللترین مکانها، اماکن مذهبیشان بوده. کلیسا، مسجد، آرامگاهها. معبد. هر یک برای خود، جذابیتهایی داشتهاند.
مثلا همیشه از موسیقی خاص قرآن شنیدهایم و همین باعث شده که چنان تغییری در مردم زمان خود ایجاد کند. اینکه چنان در عمق روح همگی نفوذ کند تا جایی برای شنیدن آرمانهایش باز شود. و یا اینکه عظمت برخی کلیساها، نقاشیهای مریم و مسیح، همه و همه باعث میشده وقتی یک انسان از طبقه متوسط آنجا میآمده. با دیدن این زیبایی به یاد بهشت آخرت بیفتد و بیشتر از پیش تحت فرامین دینی قرار بگیرد.

دین، با وجود همه نظرات موافق و مخالفی که پشتاش است، اما کسی منکرش نیست که باعث نظمی احتماعی در بین انسانهای یک جامعه شده. همانطور که هر جامعه انسانی ایجاب میکند در زمینه اجتماعی هنجارمدار باشند.
دین، با مناسک و حرکات دستهجمعیاش احساس جزء از کل بودن را القا میکند. با نشان دادن و به یاد آوردن عظمت طبیعت و ناچیز بودن انسانها. با نشان دادن بیشتر مرگ، به کسانی که معنای زندگیشان را از دست دادهاند.
آری همینکه بدانیم روزی خواهیم مرد، معنای ژرفی به زندگی میدهد.
همین مرگ.
مرگ.
مرگ…
——————————-
سخن پایانی
اضطراب جایگاه، عنوان مجموعه احساساتیست بخاطر نظر عوام گرفتارش میشویم. آن سلسله ارزشهایی که در نظر مردم هر جامعه به تناسب جغرافیا و زمان، پر رنگتر است.
خیلی وقتها، این ارزشها برایمان بزرگ میشوند و به طریقه غیرطبیعی سعی در انطباق دادن خود با آنها داریم. اگر نتوانیم منطبق شویم، دچار اضطرابی درونی میشویم. اضطراب جایگاه. ارزشهایی که طی ۵ مورد در ابتدا ذکر شدند. اینها، افزایش دهنده اضطراب بودند. و راه حلهایی که پس از آنها ذکر شد. خلاصهای که برداشت ذهنی خودم از مومضوع این کتاب بودند.

باید دید کدام یک از این راه حلها، برای مقابله با اضطرابهای اجتماعی با سرشت و ذات ما سازگارتر است.
از طرفی، باید بدانیم این راه حل ها و آن علتها، صرفا نظر شخصی نویسنده است. آلن دوباتن چیزی نیست جز انسانی محصور در عقاید و نگرش شخصیاش. چنانکه هر یک از ما چنین هستیم.
خیلی بهترتر از قبل مینویسی محمد جواد عزیز😍😍😍
عاااالی بود💌
خوشحالم اینقدر جدی دنبال میکنی فائزه عزیز.
نظر لطفته.
کاری که مداومت و نظم داشته باشی، خواهناخواه بهتر میشه